مردان قربانی خشونت های خانوادگی
به گزارش شورای پیش گیری جرایم استکهلم، یک چهارم قربانیان خشونت های خانوادگی،مردان هستند.
به گزارش بی باک، جام به نقل از رادیو فارسی سوئد نوشت: یک چهارم قربانیان خشونت های خانوادگی، مردان هستند. این آمار را شورای پیش گیری از جرایم استکلهم ارائه داده است.
این شورا از سال ۲۰۰۹ اقدام به تهیه ی آماری از موارد شکایت به دلیل اعمال خشونت توسط نزدیکان و درون خانواده کرده است.
آمار گردآوری شده ازسال گذشته، نشان دهنده ی این است که وجود مردان درمیان قربانیان این گونه خشونت ها، غیرعادی نیست.
با این حال گفته شده است که مردان به دلایل مختلف از شکایت در این مورد خودداری می کنند. در این رابطه یکی از پژوهشگران شورای پیش گیری از جرایم گفته است که اعمال خشونت نسبت به مردان با زنان متفاوت است و برای نمونه سیلی زدن یک زن به مرد، ازسوی مردان خشونت به حساب نمی آید.
......
مردها قربانیان تازه خشونتهای خانوادگیبه گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، خشونت علیه مردها رو به افزایش است. این را آمار منتشر شده مراجع قضائی نشان میدهد. فقط در استان مازندران از ابتدای سال جاری تاکنون ٢٩ پرونده در این زمینه تشکیل شده است. آماری که به گفته پزشکی قانونی این استان سال گذشته ٢٤ مورد بوده است و این یعنی رشد ٢١درصدی خشونت علیه مردها در این استان. خشونت، آزار روحی و روانی و حتی آزار جسمی علیه مردها چیزی که از آن با نام «شوهرآزاری» یاد میشود، درحالی در کشور ما روند صعودی به خود گرفته که پیشبینی میشود آمار واقعی مردهای قربانی خشونت روحی و فیزیکی در ایران بسیار بیشتر از اینها باشد، اما در بسیاری از موارد قربانیان این خشونتها یعنی مردها به دلایل مختلفی چون مشکلات خانوادگی، اجتماعی و ترس از قضاوت اطرافیان و به مضحکه گرفته شدن، از مطرح کردن شکایت خود در محاکم قضائی خودداری میکنند.
برای نخستینبار در سال ٩٣ بود که گزارشهایی درخصوص شوهرآزاری از سوی پزشکی قانونی منتشر شد. در آن سال براساس اعلام رسمی پزشکی قانونی کشور، به پرونده بیش از یکهزار و 500مرد رسیدگی شده بود که قربانی خشونت و آزارهای روحی و روانی از سوی همسرانشان شده بودند. آماری که بیشک در چند سال گذشته بسیار بیشتر هم شده است. شاید باور شوهرآزاری آن هم در جامعهای که با وجود همه تغییر و تحولات در مناسبات اجتماعی همچنان ریشههای مستحکمی در سنتها و باورهای گذشته دارد و مردها همچنان بهعنوان عنصر اصلی و قابل اتکای خانواده شناخته میشوند، کمی سخت باشد؛ بهخصوص وقتی هنوز در جامعه ایرانی زنان قربانیان اصلی خشونتهای شکلگرفته در بستر خانواده هستند، اما با این همه شوهرآزاری واقعیتی است که باید آن را هم به سیاهه سیاه ناهنجاریهای برخاسته از خشونتهای درون خانواده اضافه کرد، حتی اگر باورش سخت یا کمی خندهدار باشد، لااقل آمارهای رسمی که چنین میگوید.
تغییر در الگوی دعواهای زن و شوهرهمهچیز از یک بگومگوی ساده شروع میشود، از یک دلخوری یا صحبتهای کنایهدار اقوام و آشنایان در یک میهمانی خانوادگی. معمولا هم زنها به علت حساسیتهای خاصی که دارند، شروعکننده این بحث و جدل هستند. «دیدی چطوری جلوی همه جوابم را داد، به تو هم میگن مرد، چرا از من دفاع نکردی، چطور تا من چیزی ازت میخوام یا خانه مادر اینها میریم، حاضرجوابی، ولی جلوی فامیلهای خودت موش میشوی، به تو هم میشه گفت مرد، برو از داداشت یاد بگیر، دیدی چطور هوای زنشرو داره، تازه او به این پررویی با اون ادا و اصولاش....» مرد هم برای اینکه کم نیاورد با لحنی تند و صدای شبیه داد، سعی میکند از خودش دفاع کند. آخرش هم زد و خورد و صدای گریه و زاری زن و حرف از طلاق و بیرون زدن مرد از خانه با صدای محکم بسته شدن در خانه. این روالی است که در بیشتر دعواهای زن و شوهر دیده میشود، اما مثل اینکه این مدل با تغییر نقش زن و مرد در دعواهای خانوادگی بهروز شده است.
روایت مردی که از همسرش کتک میخورد«همیشه از حرفهای خالهزنکی شروع میشود. خدا نکنه جایی دعوت شویم، من عزا میگیرم، چون بعد از میهمانی هنوز لباسهایمان را عوض نکردهایم، دعوا شروع میشود. مدام به من سرکوفت میزند، از پول و مال و منال برادرم تا موقعیت شغلی برادر خودش. من چی کار کنم، وقتی با من ازدواج کرد همه شرایط من را میدانست. من یک کارگاه کوچک شومینهسازی دارم. درآمد آنچنانی ندارم، بهخصوص در این چندسال که بازار ساختوساز هم خوب نیست. گردنکلفتهای بسازبفروش تو این بازار خراب از جیب میخورند، چه برسد به من که انگشت کوچیکه آنها نیستم. با این همه هیچ وقت لنگ نماندهام. از کار خودم هم راضیام ولی زنم همیشه پول دیگران را به رخم میکشد.»
اینها را مجید به «شهروند» میگوید. مجید ٣٨ ساله است. ١٢سال است که ازدواج کرده و ثمره این ازدواج ملیسای ٧ ساله است: «چندسال پیش در یکی از همان دعواهای همیشگی کنترلم را از دست دادم و برخورد خیلی بدی با زنم کردم. او را کتک زدم، اما بعد از این کارم خیلی پشیمان شدم. بعد از آن پشت دستم را داغ کردم که دیگر دستم را روی او بلند نکنم. شاید باورتان نشود اما بعد از آن مشکلات ما بیشتر شد. هر روز سر یک چیزی به من گیر میدهد. من هم دیگر تحمل ندارم. تا شروع به داد و بیداد میکند من از خانه میروم بیرون. یک روز که میخواستم از خانه خارج شوم به قدری عصبانی شد که محکم زد توی گوش من. میخواستم تلافی کنم ولی چشمم به ملیسا افتاد که با صورتی نگران داشت گریه میکرد، منصرف شدم و باز هم از خانه زدم بیرون. دیگر عادت کردهام. یکی، دوبار دیگر هم به همین صورت به من حمله کرد.» مجید در پاسخ به این پرسش که تاکنون از زنش به دلیل این رفتارها شکایت کرده است، میگوید: «برم کلانتری چی بگم. بگم زنم من را میزند. کم توی خانه و در و همسایه مسخره شدم، حالا برم خودم را سوژه خنده ماموران پلیس کنم. اصلا کسی باور نمیکند که مرد از زنش کتک بخورد. مامور کلانتری از من نمیپرسد تو با 100کیلو وزن چطور از یک زن 60کیلویی کتک خوردی؟» روزگار عجیب و غریبی است. صحبتهای مجید بیشتر به فیلمهای کمدی شبیه است، اما داستان مجید و زنش واقعیت دارد. واقعیت تلخی که نشان میدهد در جامعه ایرانی خشونت علیه مردان هم وجود دارد و نمیشود آن را نادیده گرفت. خشونتی که در بیشتر موارد مثل همین مورد مجید هیچ وقت در جایی ثبت نمیشود؛ خشونتی خاموش که مردان را قربانی میکند.
تغییر نقش زنان و افزایش خشونتاما به راستی چه عواملی باعث بروز خشونت آن هم به عیانترین شکل خود در بستر خانواده میشود. این پرسشی است که «محسن رازافشا» روانشناس خانواده اینطور به آن پاسخ میدهد: «بروز خشونت در خانواده یک پدیده چندوجهی است. به عبارت دیگر مجموعهای از عوامل در بروز این پدیده نقش دارد، از گرایشات فمینیسمی تا مشکلات حقوقی و اجتماعی و تغییر نقش زنان در جامعه امروز، همه اینها به نوعی در خشنتر شدن زنان نقش دارد.» او ادامه میدهد: «واقعیت این است که خشونت در هر دو طرف وجود دارد، اما در چندسال گذشته خشونت زنها در جامعه ما بیشتر شده است. این موضوع حتی در رانندگی زنها هم مشخص است. افزایش خشونت زنان در جامعه ایرانی در واقع نشاندهنده عصبی شدن بیشتر آنهاست.»
به گفته رازافشا تغییر نقش زن در بروز این پدیده تاثیر مهمی دارد: «افزایش آمار اشتغال زنان، فشارهای کاری و اجتماعی، استقلال مالی و افزایش میزان تحصیلات باعث شده تا نقش زنان در جامعه امروز ایرانی نسبت به 40سال پیش دچار تغییرات بنیادینی شود. وقتی زنی پا به پای مرد کار میکند و تأمین بخشی از هزینههای زندگی را برعهده دارد، دیگر نمیتواند مانند مادربزرگها یا زنهای ٤ دهه قبل رفتار کند. درواقع این تغییر نقش خود عاملی برای افزایش خشونت زنان است؛ هرچند خشونت زنان اساسا با ماهیت آنها سازگار نیست.»
این روانشناس محدودیتها و مشکلات زنان در جامعه را یکی دیگر از عوامل موثر در این زمینه میداند: «مشکلات حقوقی، نبود فرصتهای برابر برای زنان، به علاوه مشکلات اجتماعی باعث میشود تا زنان احساس کنند که تحت ظلم و ستم قرار گرفتهاند. قوانین و عرف جامعه ایرانی هنوز مردسالار است و زن امروزی چنین شرایطی را برنمیتابد. برآیند همه اینها به صورت خشونت از سوی زنان بروز و ظهور پیدا میکند.» رازافشا همچنین درباره مردهایی که قربانی خشونت همسران خود میشوند، میگوید: «بهطور غریزی همه از جنس مذکر توقع خشونت دارند، اما وقتی مردی مورد خشونت، آن هم از سوی زن قرار میگیرد، سرشکستگی و احساس شرم و ترس از مسخره شدن به او اجازه مطرح کردن این مسائل را نمیدهد.»
مردانی که قربانی خشونت زنان شدهاندسال گذشته، پزشکی قانونی کشور به پرونده بیش از هزار و500 مرد رسیدگی کرده است که قربانی خشونت و آزارهای روحی و روانی از سوی همسرانشان شده بودند.
به گزارش ایران، شواهد نشان میدهد، خشونت خانوادگی علیه مردان روند روبه رشدی در جامعه دارد؛ هرچند این قشر عمدتاً به خاطر برخی مشکلات خانوادگی و اجتماعی و ترس از قضاوت اطرافیان و به مضحکه گرفته شدن، از مطرح کردن شکایت خود در محاکم قضایی خودداری میکنند.
هر از گاهی صدایشان میآید، فرقی نمیکند سرظهر باشد، عصرباشد یا آخرشب. اول ازلیچارهای زن شروع میشود و چند دقیقه بعد صدای مرد در میآید که انگار حال و حوصلهای برای بحث و جدل ندارد. کم کم، بگو مگوها مثل شعله آتش کم جانی آرام آرام گر میگیرد و ولوم صدای طرفین بالا و بالاتر میرود: «تو اون شب چرا جلوی مادرت با من بد حرف زدی؟چرا جواب مادرت رو ندادی که مدام داشت بهم تیکه مینداخت!آخه از دستت چیکار کنم؟به کی پناه ببرم و... . .»مرد هم که میخواهد کم نیاورد صدایش را روی سرش میاندازد: «خوب کاری میکنم؛ با آدمی مثل تو باید همین کاررو کرد تا توباشی که پاتو از گلیمت درازتر نکنی».
آخرش هم زد و خورد و صدای گریه و زاری زن و حرف از طلاق و بیرون زدن مرد از خانه با صدای محکم بسته شدن در خانه و... دیوارهای خانههای نوساز هم آنقدر نازک شدهاند که چه بخواهی، چه نخواهی، صدای جیک توجیک همسایه بغلی را میشنوی! چه برسد که دعوا باشد، دست خودمان که نیست صدایشان میآید.
دعوای زن و شوهری که عجیب نیست به قول قدیمیها نمک زندگی است ولی گاهی این نمک از حدش میگذرد و خیلی شور میشود. دکترها هم هرروز میگویند که مصرف نمک زیاد بیماری با خود میآورد حالا چه فرقی میکند با غذا باشد یا با دعوا و کتک کاری زن وشوهری!
از قدیم اختلافات زن و شوهری و زبانم لال کتک کاری بوده ولی نه به حدی که فراگیر باشد و البته همیشه کسی که دستش را روی زنش بلند میکرد حرفها و نگاههای تند مردم او را سخت پشیمان میکرد، قدیمیها مثلهای خوبی داشتند و میگفتند مردی که دست روی زنش بلند کند، مرد نیست.
حالا گذشته از اینکه آمارهای عجیب و غریب درباره خشونت علیه زنان نه در ایران بلکه در کشورهای دیگر هم وجود دارد، پدیده جدیدی به تازگی در حال رخ دادن است، شوهرآزاری و کتک زدن مرد. یکی از همکارانم وقتی کتک خوردن مردهمسایهشان رابرایم تعریف میکند، انگار دارد صحنههایی از فیلم کمدی را جلوی چشمانم اکران میکند. اصلا غیرقابل باوراست که یک مرد چطور از دست زن کتک میخورد! عجیب است، شاید هم یک شوخی است!پیش خودم تصور میکنم که یک زن 50-40 کیلویی چطور میتواند یک مرد 90-80 کیلیویی را که از نظر جسمی و قدرت 2برابر خودش است، مغلوب کند حتماً مثل آن قسمت کارتون تام وجری که موش کوچک دم گربه را میگرفت و روی هوا میچرخاند و به گوشهای پرت میکرد. خنده دار است بهخدا.
همکارم میگوید که شبها صدای مشاجرههایشان را میشنود، صدای شکسته شدن ظرفهای شیشهای و چینی آن هم نه از سوی مرد خانه بلکه از طرف زن شنیده میشود و صدای سیلی و مشت و لگد وصدای مرد که سعی دارد با صدای آرام که کسی نشنود به زنش بگوید نزن نزن. بعدش هم به جای اینکه مرد از خانه بیرون بزند زن جوان با عصبانیت و در حالی که سوییچ ماشین را روی انگشتش فر میدهد از خانه بیرون میزند و پیش از رفتن فریاد میزند «برمی گردم، خانه نباشی ها».
تفاوت واکنشهای مردانه و زنانهعجب روزگار غریبی است. این را تا حالا نشنیده بودیم که مرد از دست زن کتک بخورد، بیشتر شبیه کمدی است تا واقعیت ولی بررسی این سوژه حاکی از آن است که خشونت علیه مردان در جامعهمان رخ میدهد و نمیشود آن را نادیده گرفت. ولی چه اتفاقی میافتد که کتک کاری در محیط خانه رخ میدهد، موضوعی است که باید از زبان روانشناسان و کارشناسان جویا شد.
دکتر مسعود غفاری، روانشناس در این باره به ایران میگوید: «زنان همیشه دارای ژست و فیگور مظلومنمایی هستند، براحتی ستمدیدگی خود را بزرگ نمایی کرده و با چاشنی گریه مظلومیت خود را به دیگران نشان میدهند و چون به ظاهر نیروی جسمانی و در موارد زیادی هم نیروی مالی مردها بیشتر نمایانگر است، ستم دیدگی یک زن از نگاه همگانی پذیرفتهتر میشود و این ستم دیدگی به او یک نوع معصومیت و حتی اعتبار میبخشد این در شرایطی است که بیان چنین ستم دیدگی و آزار برای یک مرد ضد ارزش، شرم آور و گونهای توهین به خود تلقی میشود. از آن سو معمولاً زنانی که قربانی خشونت همسرانشان میشوند، کبودشدگی بدن را به عنوان سند نشان داده و هیچگونه احساس منفی از این کار دریافت نمیکنند.
دکتر غفاری عقیده دارد که خشم، ترس، غم و شادی از هیجانهای طبیعی هر انسانی است و هر کسی میتواند هم به جا خشمگین باشد و هم از چیزهای منطقی مانند سرعت بالا، پرخوری، سیگار و مواد مخدر بترسد. هر انسانی در رو در رو شدن با مسائل غم زا، غمگین شده و در روبهرو شدن با مسائل شادی بخش از خود خوشحالی و هیجان نشان میدهد ولی در رابطه با مسائل خانوادگی مواردی دیده میشود که یک رفتار پرخاشگرانه که میتوان آن را مدیریت و هدایت کرد به شکل خام، کور و غیر منطقی و مشکلآفرین میشود.
او درباره اینکه چرا مردهایی که قربانی خشم همسرانشان میشوند، برای شکایت از وضعیت به وجود آمده کمتر به پزشکی قانونی مراجعه میکنند، توضیح میدهد: «چنین اقدامی از سوی یک مرد ننگ محسوب میشود. آنها میگویند که اگر من از زنم کتک بخورم ترجیح میدهم برادرم نداند اما در مقابل زنان قربانی خشونتهای خانوادگی ترجیح میدهند، همه خشونت همسرانشان را بدانند. یک زن براحتی به پزشکی قانونی میرود اما این برای یک مرد افت بشمار میرود چون ارزیابی بیننده یا شنونده در مورد او خراب میشود.
«هر گاه پایه اندیشه خشم باشد، گفتار به شکل ناسزا، فحاشی، بد گویی و بددهنی و رفتار هم به شکل کتک کاری و زد و خورد بروز میکند.»
آمارها چه میگویندآمارها حاکی از این هستند که در7ماهه نخست سال 93 از میان 45هزار و 555 تنی که قربانی خشونت شده و به پزشکی قانونی مراجعه کردهاند، هزار و384تن مرد بوده اند؛ این در حالی است که به گفته یک منبع آگاه در پزشکی قانونی (که البته نمیخواهد اسمی از وی برده شود) تعداد مردانی که قربانی خشونت خانگی میشوند، خیلی بیشتر از تعداد رسمی پروندههای مفتوحه است.
این منبع در ادامه میافزاید: «مردان به دلایل بسیاری تحت آسیب جسمی و روحی از سوی همسران خود قرار میگیرند ولی به خاطر اینکه مرد هستند از شکایت صرفنظر میکنند البته عدهای هم هستند که به دلیل اینکه میترسند از سوی مردان یا زنان دوست و آشنا و فامیل مورد تمسخر قرار بگیرند از طرح شکایت و مراجعه به پزشکی قانونی خودداری میکنند.»
این پزشک متخصص در تشریح یکی از پروندههایش در این زمینه میگوید: <سال پیش مردی برای معاینه پیش من آمد و ادعا کرد که 10سال است همسرش وی را تحت آزار جسمی و روحی قرار میدهد، پس از معاینه مشخص شد که وی بارها با اجسام سخت بدنش مجروح شده است و قطع ارتباط با خانوادهاش او را دچار ناراحتیهای روحی و روانی کرده است.»
تغییر نقش زنان در پیدایش خشونتچندی پیش در یکی از صفحات روزنامه، ماجرای پرونده رسیدگی به درخواست طلاق مردی 70-60ساله نظرم را به خود جلب کرد. پیرمرد میخواست به زندگی 40سالهاش پایان دهد. وی در تشریح درخواست به قاضی گفته بود که در طول سالها زندگی همسرش وی را به انواع مختلف چه روحی و چه جسمی آزار داده بود. پیرمرد از توهینها و پرتاب وسایل آشپزخانه به سویش برای قاضی پروندهاش تعریف کرده بود. نمیدانستم به حال پیر مرد توی روزنامه بخندم یا گریه کنم.
البته در ادامه این گزارش، همسر پیرمرد در دفاع جانانه از خودش گفته بود که 30 سال در یکی از ادارت دولتی کار کرده و حاصل دستمزدهای 30 سالهاش را به زندگی تزریق کرده و حق خود میدانسته که برای زندگی و همسرش تصمیمگیری کند.
دکتر سمیرا یزدانی روانشناس و استاد دانشگاه تهران معتقد است، خشونت زنان درجامعه در حال تغییر است. از منظر این روانشناس هر اندازه جامعه از روند سنتی فاصله بگیرد ، نقشها نیز تغییر میکند. به عبارت دیگر، استقلال مالی در زنان به آنها هویت جدیدی میدهد. در چنین شرایطی، ترسهای خاصی که از آینده وجود داشته، ممکن است کم شود.
فرار از زنانگی مسأله دیگری است که دکتر یزدانی به آن اشاره میکند و میگوید: «همیشه خشونت علیه زنان وجود داشته و نمود خشونت مردانه به شکل پرخاشگری مستقیم بروز میکند اما خشونت زنانه خشونت رابطه است. مثلاً زنان با غیبت کردن و به هم زدن رابطه دیگران، خشمشان را نشان میدهند اما امروز با تغییر الگوهای جامعه شاهد تغییر در نقش زنانه هستیم در واقع الگوهای سنتی زنانه جای خود را به الگوهای متفاوت میدهد، زنها نقشهای مردانه را بر عهده میگیرند و حتی گاهی اوقات این نقشها به خاطر نقش زنانه تقویت میشود که البته جامعه هم این نقشها را تحسین میکند به عنوان مثال از این منظر زن نمونه زنی است که کار مردانه انجام میدهد حال آنکه این رفتارها در روان زن تأثیر میگذارد چنانچه نوع پرخاشگری زنان شکل مردانه و حالت مستقیم به خود میگیرد.»
به گفته دکتر یزدانی ، نوع ابراز خشونت زنان نسبت به گذشته فرق کرده و آنها در ناخودآگاهشان از نوعی مکانیسم جبران استفاده میکنند. این نوع پرخاشگری که از سوی زنان حالت مستقیم پیدا کرده ، روند تغییر در جامعه را نشان میدهد با این حال آمار مراجعه مردانی که قربانی خشونتهای جسمی و روانی همسرانشان میشوند به مراتب کمتر از زنان است که یک دلیل عمده آن هویت مردانه و ترس از قضاوتها است.
افزایش خشونت علیه مردان در کشورهای دیگرباید اشارهای به وضعیت مردان در کشورهای دیگر کنیم، طبق آمارهای سازمانهای مردم نهاد در کشورهای دیگر در کشور انگلستان 40درصد از قربانیان خشونتهای خانوادگی مردان هستند و در کشور فرانسه هم تعداد قربانیان مرد 110هزارتن در سال است. به طور مثال در یکی از مناطق کشورهای همسایه که مردسالاری مشهود است خشونت علیه مردان رشد فزایندهای داشته تا حدی که از سال 2008تعداد شکایتهای مردان از 32مورد به تعداد163درسال2013رسیده است. جالب است مردان این کشور در شکایت هایشان مصادره شدن دستمزدشان یا راه ندادنشان به خانه و جلوگیری از دیدار با فرزندانشان را از سوی زنان خود عنوان کردهاند و این در حالی است که برخی از دادگاههای این منطقه از پذیرفتن شکایت مردان از زنان جلوگیری میکنند و اجازه این کار را به آنان نمیدهند.
با توجه به تغییر نقش زنان در جامعه اینطور به نظر میرسد که نقش روانشناسان برای پیشگیری و جلوگیری از خشونتهای خانگی پررنگتر از گذشته شده است و باید تدابیری اندیشید که کانون خانواده بدون هیچ درگیری و اختلاف و خشونتی به یک محیط امن برای زن و شوهر و فرزندانشان تبدیل شود.
تصاویرانتخابیتون بامطالب همخوانی عجیبه داره که آدم لذت میبره موفق باشید
سلام خسته نباشیدخداقوت
ممنون ازطراحی زیبا ومطالب مفیدتون
حق مرداروکف دستشون گواشتی ولی دورازشوخی خیلی مطالبت عالیه دستمریزاد
باسلام وآرزوی موفقیت روزافزون مطالب وتصاویربسیارعالی وبجاست.